- روشناس گردیدن (تَ / تُو طِ ءَ / ءِتَ)
معروف و مشهور شدن:
روی هریک می نگر می دار پاس
بو که گردی تو ز خدمت روشناس.
مولوی.
- روشناس کسی گردیدن، در نظر او شناخته و آشنا شدن:
عجب درماند شاپور از سپاسش
فراتر شد که گردد روشناسش.
نظامی
روی هریک می نگر می دار پاس
بو که گردی تو ز خدمت روشناس.
مولوی.
- روشناس کسی گردیدن، در نظر او شناخته و آشنا شدن:
عجب درماند شاپور از سپاسش
فراتر شد که گردد روشناسش.
نظامی
